جملات زیبا.....

اخرین بست!!!

نه چتر با خود داشتي نه روزنامه نه چمدان....عاشقت شدم!
از کجا بايد مي فهميدم مسافري...؟
حالا که رفتي به سلامت
دستو با گيرت نميشوم
ميرم که اذيت نشي

راستي نگران عکسهايت هم نباش ميسبارمشان
اما اغوشم را به هيچکس تا اخر دنيا

لعنت همه ي دنيا به من اگه دوباره عاشق کسي بشم   لعنت
خداحافظ


شب و هوس!!!

در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمي ايد
اندوهگين و غمزده ميگويم
شايد ز روي ناز نمي ايد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشماتم
ميخواند ان نهفته ي نا معلوم
در ضربه هاي نبض بريشانم
مغروق اين جواني معصومم
مغروق لحظه هاي فراموشي
مغروق اين سلام نواز شبار
در بوسه و نگاه و هم اغوشي
مي خواهمش در اين شب تنهايي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد ـ درد ساکت زيبايي
سرشارـ از تمامي خود سرشار
مي خواهمش که بفشرد من در خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم ببيچيد ـبيچيد سخت
ان بازوان گرم و تنها را
در لا به لاي گردن و موهايم
گردش کند نسيم نفسهايش
نوشد ـبنوشد که ببيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش
وحشي و داغ بر عطش و لرزان
چون شعله هاي سرکش بازيگر
در گيردم ـ به همهمه در گيرد
خاکسترم بماند در بستر
در اسمان روشن چشمانش
بينم ستاره هاي تمنا را
در بوسه هاي بر شورش جويم
لذت اتشين هوسهارا
ميخواهمش دريغا ـ مي خواهم
ميخواهمش به تيره ـ به تنهايي
ميخوانمش به گريه ـبه بي تابي
مي خوانمش به صبر ـبه شکيبايي
لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در حفره هاي شب ـ شب بي بايان
او ـ ان برنده شايد ميگريد
بر بام يک ستاره سرگردان

فروغ فرخزاد

خدا نکنه!!!

بي تو
يک
لحظه
هم
خدا
نکند
.
.

اي ماه اسمون من!!!

امشب براي چيدن ستاره هاي
قلبت خواهم امد.
بيدار باش
من با سبدي بر از بوسه مي ايم
و ان را قبل از چيدن روي گونه هايت ميکارم تا بداني
      اي خوبم دوستت دارم

اغاز و بايان!!!

جزيره اي هستم در ابهاي شيدايي
از همه سو به تو محدودم
هزارو يک ايينه تصويرت را مي چرخانند
از تو اغاز ميشوم
در تو بايان ميگيرم

دل لرزه!!!

تو خود بگو...
سرزمين
نگاهت را
روي کدامين گسل بنا کرده اي؟....
که
اينگونه
شب و روز دلم در حال لرزيدن است!!

جمعه 23 دی 1390 - 11:38:07 AM